احساس سوختن به تماشا نمی شود

آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم . . .

این دلی که شکستی مال من نبود

خیلی وقت پیش تقدیم به تو شد

خوشحالم چون حالا میتونم جای دل سنگ بذارم تو ســ ــینه . . .

کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردی و نگاهش میکنی

وقتی دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی

فقط نیم نگاهی میکردی . . .

تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد

از عاشقی تباهی

از زندگی مصیبت

از دوستی شکستو

از سادگی خیانت . . .

از تو متنفرم حتی اگر اندازه تمام ستاره های آسمان هم دوستم داشته باشی

برایت آرزوی مرگ نمیکنم چون باید بمانی و خوشبختی من و بد بختی خود را ببینی . . .

منتظر آن روز هستم

مانند روزی که رفتی و گفتی دیگر باز نمی گردی

شب یعنی یاد تو
صبح یعنی دلتنگم برای تو
ظهر یعنی انتظار تو
عصر یعنی رویای دیدار تو
و تو یعنی تمام لحظه های من

دنیا اینجوریه دیگه
اگه گریه کنی میگن کم داره ، اگر بخندی میگن دیونس ، اگر دل ببندی تنهات میزارن ، اگر عاشق بشی دلتو میشکنن
با این حال باید لحظه هایی را گریست ، دمی را خندید ، ساعاتی را دل بست و عمری را عاشقانه زیست

با این دل است که عاشق می شویم
با این دل است که دعا می کنیم
با همین دل است که نفرین می کنیم
و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم

خیالت همه جا با من است



اما…



دلم گرمای بودنت را میخواهد



نه سردی خیالت را…

گاهی دلم ازهرچه آدم است میگیرد..



گاهی دلم ۲ کلمه حرف مهربانانه میخواهد..!



نه به شکل “دوستت دارم”یا”بی تو میمیرم”!



ساده شاید..



مثل ‘دلتنگ نباش..فردا روز دیگریست..’

بی تو…



میان جمع نیستم



اما جمعیتی در من است



که به تو فکر می کند…

ای که تو با چشمهای نازت ، دیوانه کردی قلبم را ، نگاهی هم به قلب من بینداز
ای که تو با ناز نگاهت ، دیوانه کردی چشمانم را ، حس کن هوای نفسهایم را …
ای که تو با دستان گرمت ، به آتش کشیدی دستان سردم را ، مرا در میان خودت بگیر ، مرا بسپار به آغوشت ، رهایم کن ، از همه چیز خلاصم کن، بگذار لحظه ای رویایی شوم

نمی دانی چه دلتنگم
چه بی تابم
چه غمگینم چه تنهایم
تو را هر شب صدا کردم
نمی بینی نمی خوابم

بیا تا باورت گردد
که بی تو کمتر از خاکم
ولی با تو به افلاکم

بیا با آرزوهایم
بسازم خانه ای در دل
سراغم را نمی گیری
مگر بیگانه ای با دل؟

اگه کسی رو دوست داشته باشی نمیتونی تو چشماش زل بزنی…



نمیتونی دوریش رو تحمل کنی…نمیتونی بهش بگی چقدر دوستش داری…



نمیتونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری.. برای همینه عاشقا دیوونه میشن…

من از این تنهایی

از این که دیر می آیی

از این که روزی به من بگویی

تو به من نمی آیی

می ترسم....

چرا نمی دانی تو

چگونه بی تو زمان میگذرد

بارها این را از خودم می پرسم

من می ترسم...می ترسم...

اگر توانایی تحسین توانایی های کسی را نداری

حق ایراد گرفتن از ضعف های کسی را هم نداری . . .

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم / با اشک ، تمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من ، وابستگی ام را به تو باور کردم

چرا همه میگن عشق منو تو زمینیه! آخه منو تو که هیچ وقت رو زمین باهم نبودیم
و همش تو رویاها کنار هم بودیم.

باز، با دل گرفته در هوای تو شعر تازه‌ای سروده‌ام برای تو
باز هم به یاد خنده‌های ساده‌ات باز هم به یاد اشک بی‌ریای تو
رو به روی آسمان نشسته‌ام، تهی‌ست بی‌نوازش صدای آشنای تو
مثل لحظه‌ای که رفته‌ای و بعد از آن مانده روی برفِ کوچه، جای پای تو
من دلم هنوز بوی عشق می‌دهد عطر ساده و صمیمی صدای تو

بی تو ترك برداشته ام و به هر بهانه ای ، دلم می شكند ،
گاهی گم می شوم پشت پنجره ها و سكوتم را بغض می كنم تا نشنوند صدای شكستنم را

با عشق گریه کن ولی کسی را بخاطر عشق به گریه ننداز
با عشق بازی کن ولی کسی را با عشق بازی نده!

زندگی کن و لبخند بزن بخاطر آنهایی که از نفست آرام می گیرند،
به امید تو زنده اند و با یادت خاطره می سازند.
نمی دانم در زندگی ات"بهترین" چگونه معنا می شود
من همان "بهترین" را برایت آرزو می کنم.

...دیگر نمی خواهم ببینمت!
"عکس خیالی تو" کافی ست در قاب دلم...

دوست داشتنش را بیشتر باور دارم
وقتی "دستانش"را لمس نمی کنم

خنده ام می گیرد وقتی پس از مدت ها بی خبری بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
می گویی:دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمی دانی...
دلتنگی ارزانی خودت من دگر دلم را به خداسپرده ام

پچ پچ دوستت دارم های تو در گوش او به گوشم میرسد !

بازیچــه ام یا باز بچــه فرضم کرده ای ؟!

من - تــــو = تــــو + اون

به همین راحتی !!

خـــدایا
تو پـــــناهِ منی
وقتی راهها با هــــمه ی وسعتشان
تـــنگ می شوند

دست خودم نیست
به گمانم دست تو است
که می تواند مرا
با یک سلام خشک و خالی
به آینده امیدوار کند !

تیز می کنم
زندگی را
زرق و برقش برای تو
برندگی اش برای من !

پس چشمانت چه زمان درخواهند یافت که: "نگاه، زاده ی علاقه است!